درباره وب
.Welcome to Dream World
!If you're not crazy, Go out
!!!Here is a world for crazy people
لویی چهارده بعد از کلی هارت وپورت راجب بازی کارما،با جهش از روی تیکه سنگها ازمون دور شد.
تارا پوکر شد:ایندفعه یه سگ میخواد خفتمونو بگیره؟!
الی دستشرو روی قلبش گذاشت و با نگرانی گفت:چیکار کنیم؟!کی.....بینمون خائنه؟!
همون لحظه جو عوض شد.همه با نفرت وبدبینی بهم زل زدن. هر کسی میتونست خائن باشه!
دختر موطلاییه که گمون کنم جولیا صداش میزدن بازوی ملهیر رو گرفت و با ترس گفت:چیکار کنیم اقای وکیل؟!اگه کشته بشیم.....
ملهیر نازش کرد:عیبی نداره،از همینجا به اقای رایدر قول میدم که مراقبت باشم!
و سفت به بازوی سو چسبید و عر زد:منکه میگم این زبونش وا شه خائنم یافت میشههههههه:--:یالا حرف بزن!حرف بزن!حرف بزننننننن!!!
سو با وحشت روزنامه اش رو به سر ملهیر زد که بازوشو ول کنه.
لو از توی سرم گفت:هی هی......اون خل و چل گفت رایدر؟!
به ملهیر و سو نگاه کردم:اره،اون دختره فرزند خونده رایدره.....گمون کنم که دخترته؟!
لو چیزی نگفت.ولی همون موقع سرم سنگین و سرد شد.انگار بزور روی گردنم نگهش داشته بودم.سرمرو با ناله گرفتم:داری......چیکار میکنی....
صدای گرفته شو شنیدم:ببخشید.انگاری احساساتمون رو هم با دست دادن شریک شدیم........
لبخندی زدم:ایتس اوکی!ناراحت بودی میتونی-
- سارا>=|
فوری بسمت نوشا چرخیدم.
نوشا مشکوک نگاهم کرد:داری بیش از حد با خودت حرف میزنی!چیزی توی مغزت رفته یا چی......
صدام رو کش دادم:اووووووووو معلومههههه کههههههه نههههههههههه!!!
اژر اخم کرد:به چی اون بدبخت گیر دادی،سازنده؟!
نوشا پلکش پرید.صورتش از عصبانیت قرمز شد.
کاتسو:اوه؟!
سو پشت روزنامه اش قایم شد.
نوشا عربده زد:حالااااااااا من یه گهی خوردم!یچیزی ساختم!ما اینهمه ویلن داریم!چرا گیر دادین بمن؟!اصلا ساختم که ساختم!لو خودش مقصر بود!خودش گوه خوری کرد!بمن ربطی ندارههههه!
و نفس نفس زد.همه با چشمهای ریز شده بهش زل زده بودیم.
اژر اخمی کرد:خوب،فکر کنم میتونم از الان حدس بزنم خائن کیه!
نوشا پوزخند زد:یه جمله دیگه بگو تا حدست درست از اب دربیاد!>=)
صدای بحث بالا گرفت.اخمی کردم و از کول ملهیر بالا رفتم.
داد کشیدم:بسهههههههههه!!!!
همه بسمتم چرخیدن.
گوشای ملهیر رو گرفتم: با همتونم!هر چقدر بیشتر دعوا کنیم،وضعیت وخیم تر میشه.ما باید متحد بشیم تا خائنرو پیدا کنیم!
سو با لبخند بهم زل زد.
کاتسو سرفه ای کرد:ولی در هر حال اونا برنامه ریزی کردن که یکی کشته شه.تا این اتفاق نیوفته نمیتونیم خائن رو پیدا کنیم!چون ما هیچ مدرکی نداریم!هر چقدر هم سوال بپرسیم،یکی ممکنه دروغ بگه!
یارو با خونسردی گفت:پس تنها راهمون اینه که شبا جدا بخوابیم........درسته امکان مرگ بالا میره ولی اگه با هم باشیم،به سختی میشه قاتل رو پیدا کنیم....
ملهیر گوشاش افتاد:ی-یعنی.......یکی باید حتما بمیره؟!......
ملودی تبرشرو چرخوند:ولی همچینم نمیشه تنها خوابید،بهتره هر کی یه پارتنر برا خودش انتخاب کنه!
همه سرشونرو تکون دادن و شروع کردن به بحث کردن با همدیگه.
لو،که تموم مدت ساکت بود اروم گفت:خوب؟!تو کیو انتخاب میکنی؟!
ملهیر با چشمهای ستاره ای منو نگاه کرد:سارا*-*.....
دوتا انگشتم رو فرو کردم توی چشمش:اونطوری نگاهم نکن!
و از روی کولش پایین پریدم:هنوزم نمیتونم بهت اعتماد کنم!برو مواظب بچه مردم باش!
و ازش دور شدم وبین جمعیت چرخ زدم.
لو غر غر کرد:بهش اعتماد نداری بعد دختر منو میسپری دستش؟!=|
اخم کمرنگی کردم:تو اگه برات مهم بود که خود کشی نمیکردی بنده ی خدا!
لو باز هم سکوت کرد.گمونم این حرفها براش زیادی سنگین بود.اهمیتی ندادم، چون توجهم به سو جلب شده بود که تکو تنها یه گوشه ایستاده بود ودستهاشرو تو هم قفل کرده بود.تا دید دارم بسمتش میام سرشرو پشت روزنامه اش قایم کرد ولرزید.
روزنامه اش رو کنار زدم:هی!تنهایی؟!.-.
سو اروم وبا لرز سرشرو به علامت اره تکون داد.
لبخندی زدم:دوست داری با هم باشیم؟!^^
سو بهم خیره شد.منهم بهش خیره شدم.بنظرم اومد که یچیزی توی صورتش اشناست،یچیزی که قبلا هم دیدمش.....
لبخندم خشکید:خوب.......اگه نمیخوای عیبی نداره.....
و خواستم برم که سو استین لباسم رو گرفت.لبخندی زد،و شالگردنش درست مثل یه دست زنده بالا اومد و انگشت شصتش رو بالا برد!!!
شوکه شدم:این یعنی......اره؟!
سو سرشرو به علامت اره تکون داد.
لبخند زدم:خوشبختم،مای پارتنر^^
لو غر غر کرد:رفتی با مشکوک ترین شخصیت پارتنر شدی؟!تبریک میگم،اولین قربانی ماییم!
یواش گفتم:ساکت باش دیگه نمیتونم جوابتو بدم!!!
و به بقیه نگاه کردم،اونا هم ظاهرا هم گروهیاشونو یافته بودن.
کاتسو دادزد:رفقا،راه بیوفتین!میریم بسمت نزدیک ترین جزیره معلق در هوا!
همه سر تکون دادیم و بدنبالش با پریدن روی تیکه سنگها جلو رفتیم.سو عقب تر از همه بود،یجورایی میترسید جلو بپره.
پریدم بسمتش:هی نترس!پایینو نگاه نکن......فکر کن داری روی کاشی میپری!اونطوری بنظرت یه بازی بچگونه بی خطر میاد!
سو رنگش پرید و روزنامه اش رو میون دستهاش فشرد.
دستمرو بسمتش دراز کردم:کام ان^^
سو لحظاتی به دستم خیره شد.انگار مردد بود.ولی بعد با لبخند دستمو گرفت.و با هم شروع کردیم با بقیه پیش رفتن.کم کم به جزیره ای رسیدیم که دیوارهاش،سقفش،و زمینش از جنس اینه بود!
نوشا دست به کمر شد:اینجا جون میده برای کشتن!زیادی پیچ در پیچه!
اژر پوزخند زد:اولین هدفت کیه؟!
نوشا بهش غرید:باز توووووو-
ملهیر پرید وسطشون:بیاین همونطور که باهم قرار گذاشته بودیم پخش شیم*-*
خورشید اون اسمون بی انتها در حال پایین اومدن بود.
کاتسو با غر غر گفت:من که هیچ دلم نمیخواد به این زودیها بمیرم!امشب من بیدار میمونم!
همه کم کم پخش شدن.منم با سو کم کم وارد جزیره شدم.اینه ها دیوونه کننده بودن وهرتصویر هزاران بار منعکس میشد.اما با کمی گشتن یه گوشه رو پیدا کردم که اینه ای نداشت،دیوارهاش از جنس اجر بودن.
خمیازه ای کشیدم:همینجا خوبه........لای اون اینه ها نمیتونستم بخوابم.......عین دیوونه خونه است=|
و اروم به دیوار تکیه دادم و سعی کردم نشسته بخوابم.سو هم با فاصله از من همون گوشه روزنامه اشرو لول کرد وروش سر گذاشت وخوابید.
بهش خیره شدم.چرا تابحال جایی ندیده بودمش؟!
اما فرصت زیادی برای فکر کردن نداشتم.کم کم چشمهام گرم شد و پلکهام بسته شد،درست بعد از اینکه نوشارو بالا سرم دیدم......
از قسمت بعد کشتو کشتار شروع میشه
موضوعات: داستان ,
[ سه شنبه 02 اردیبهشت 1399 ] [ 12:45 ] [ ♥Two Lonly Sisters♥ ] [ نظرات (9) ]
آخرین مطالب
!!!Hello Characters (یکشنبه 31 فروردین 1399)
بازی کارما!!!(قسمت شیشم) (سه شنبه 02 اردیبهشت 1399)
بازی کارما!!!(قسمت پنجم) (دوشنبه 01 اردیبهشت 1399)
بازم نقاشی!!!! (یکشنبه 31 فروردین 1399)
بازی کارما!!!(قسمت چهارم) (یکشنبه 31 فروردین 1399)
بر باد رفته!!!! (یکشنبه 31 فروردین 1399)
امکانات وب